نگرش به قرآن، روش ها و گونه هاى متعددى داشته و دارد. اولين گرايش، رهيافت متن گرايانه است كه طرفداران آن عقيده دارند كه مؤلف هر متن، داراى مقصود و مقصد معين است و كار اصلى خواننده، كشف همان نيت است. همچنين بر اين باورند كه خداوند، با زبان بشرى به گفتگو با انسان پرداخت. از اين رو در همين قالب و ادوات بايد به تفسير كلام او نشست و مقصد مطلوب او را دريافت; يعنى در ساحت ظهور عرفى زيست و ذره اى از آن تخطّى نكرد.
دومين گرايش، رهيافت تأويلى است. علاقه مندان به اين رهيافت، اعتقاد دارند كه كلام خدا را نبايد در سطح كلام بشرى فرود آورد، زيرا سخن وى، القاى يك سويه نيست تا آدمى بشنود و به اكتشاف برخيزد بلكه روى سخن با گوهر وجود آدمى دارد و تنها در اين گفت و شنود است كه رفت و آمد معنى تحقق مى يابد.
در قرن اخير، گرايش جديدى به نام «گرايش عمل گرايانه» پديدار گشت كه بجاى سلوك فردى، بر ميزان و چگونگى عمل اجتماعى تأكيد دارد. به نظر اينان، عمل صالح اجتماعى است كه بر توفيقات درك و فهم قرآن مى افزايد. از اين رو عارف سر در گريبان و دانشور چشم بر اوراق، نمى توانند آفاق وحى را در نوردد، چرا كه قرآن نيامده است تا بر معلومات بشرى نكته يا نكته هايى بيافزايد ـ هر چند از فوايد ثانويه آن به شمار رود ـ هم چنين، قرآن مانند كتاب بودا نيست تا دستگيرى آدمى در سلوك فردى و عبور از عقبه هاى آن باشد، بلكه قرآن، كتاب ساخت و ساز جامعه آرمانى است. از اين رو، تنها در يك سلوك اجتماعى است كه مى توان پرسش ها را ديد و در استنطاق توفيق مند با آيات وحى قرار گرفت.
امام خمينى، سه گونه گرايش تفسيرى را ناهمساز نديد و در بيانات و نوشته هاى خويش، از هر يك بهره گرفت ايشان در آثار فقهى خود، متن گراست و همان روش سنتى در برگشت فلان ضمير به فلان مرجع مداقه هاى فقيهانه اى كرده است.[1] در نوشته ها و آثار عرفانى و تربيتى خود نيز شيوه ى تأويل را بر مى گزيند و به «دعوات قرآن و جهات روحيه و معارف الهيه ى آن» توجه مى نمايد و بر دقت هاى ادبى علما در فهم قرآن خرده مى گيرد.[2] با اين همه، امام خمينى در جايگاه رهبرى نهضت اسلامى و مصلح اجتماعى، نگاه ديگرى به قرآن برگزيد و كوشيد آن را راهنماى سيره سياسى خود قرار دهد. به همين دليل، ايشان بر خلاف مفسران سنتى و يا تأويل گرا، از آيه ى «قل انّما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه مثنى و فرادى» قيام در برابر ظلم و ستم را برداشت مى كند و از آن، منشورى براى مبارزه مى سازد.[3] بدين ترتيب، امام خمينى در عرصه عمل سياسى، تفسيرى عمل گرايانه از قرآن دارد و مى كوشد با تحليل و معرفتى كه از اوضاع زمانه خويش دارد به درك معنائى و زمانى آيات قرآن نزديك شود و با بهره مندى از چنين مفاهمه و قرابتى، هم غايت و هم روش مبارزاتى خود را از قرآن تعريف و تبيين نمايد.
شايد اين مهم ترين مسأله اى باشد كه امام خمينى را از ساير علماى معاصرش، جدا مى سازد و آنان را در دو سوى تقيه (انزوا) و ستيز مستقر مى نمايد. اين مساله نيز به نوبه ى خود به ما نشان مى دهد كه چگونه يك مصلح دينى، همواره در تلاش است تا علاوه بر كليات انديشه خود، حتى عمل سياسى خويش را به قرآن مستند كند. از اين رو، مقاله حاضر تلاش مى كند تا با كنكاش در آثار، گفته ها و سيره عملى امام خمينى، مستندات قرآنى سيره سياسى ايشان را در سالهاى پس از انقلاب اسلامى در يابد و با تكيه بر اشاره يا صراحت گفته و بيانى از ايشان به اين مهم نايل آيد.
بطور كلى سيره و منش سياسى امام خمينى(ره) را مى توان در 5 عنوان مورد بحث و بررسى قرار داد:
گذشته از اين كه انقلاب اسلامى، برخاسته از چه علل و عواملى بود، اين انقلاب در 22 بهمن 57 به پيروزى رسيد و توانست با نفى نظام شاهنشاهى، ساختارى بر ويرانه هاى آن بنا كند كه در ايران مسبوق به تجربه نبود. اما اينكه چگونه اين پويش انقلابى منجر به چنين حادثه اى شد؟ به عقيده امام خمينى «تغيير انفسى» بود كه بنا به آيه مباركه «انّ اللّه لايغيّر ما بقوم حتّى يغيّروا ما بانفسهم»(رعد/ 11) در مردم بوجود آمد.[4] با اين همه، پديد آمدن شرايط ذهنى و عينى چنين تغييرى نيز به تأكيد امام محصول اراده و عنايت خداوند بود. تأثير عنايت خداوند در پيروزى نهضت اسلامى، به گونه اى بود كه به گفته ايشان: «اين انقلاب نه به تبليغات من و شما به راه افتاد و نه هم روحانيت، جنود خداوند بود هيچ كس از جناح هاى سياسى نمى تواند ادعا كند كه او خالق انقلاب است، اگر اراده خداوند به آن تعلق نمى گرفت حتى شعار مرگ بر سلطنت پهلوى نيز بر زبان هيچ يك از شماها جارى نمى شد.»[5]
در واقع، انقلاب اسلامى در ديد كلان امام خمينى به توحيد افعالى، فعلى از افعال خداوند به حساب مى آمد كه به عنايت و اراده ى او به سرانجام رسيده بود. امام خمينى، انقلاب اسلامى را بارزترين مصداق «قيام للّه» مى دانست كه درست سى و چهار سال قبل از پيروزى نهضت در نخستين اطلاعيه سياسى خود، علماى دين را به آن فرا خوانده بود. اين قيام كه تنها موعظه پيامبر(ص) در آيه مباركه «قل انّما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه مثنى و فرادى» قلمداد مى شد به قول «عماد بزّى» معرف كل حركت سياسى امام خمينى در طول نهضت اسلامى و بالتبع معيارى براى سنجش ماهيت و آرمانهاى دينى آن تلقى مى گرديد. وجه ايجابى يا مهم ترين دستاورد اين قيام، حكومت دينى بود كه در سال 1358 بنا به پيشنهاد امام خمينى و نيز حمايت مردم، در قالب جمهورى اسلامى تبلور يافته بود. از اين رو، امام خمينى در فرداى پيروزى انقلاب كه به عقيده ى ايشان مفاد آيه مذكوره تحقق يافته بود، بلافاصله آيه شريفه «فاستقم كما امرت و من تاب معك» را تلاوت مى كند و حفظ جمهورى اسلامى را به استقامت، نلرزيدن و صحنه را در نيمه راه ترك نكردن تأويل مى برد. در واقع امام خمينى آيه «قل انّما اعظكم بواحدة ان تقوموا للّه مثنى و فرادى» را براى شوريدن و برانداختن و آيه «فاستقم كما امرت و من تاب معك» (هود/ 112) را براى نگه داشتن تفسير مى كند و يكبار ديگر تلاش خود را در وضعيتى ديگر مستند به آيات قرآن مى نمايد.[6]
امام خمينى چه در دوره بحران و چه در دروه ى تثبيت تلاش مى كرد تا با دعوت از سران احزاب و جمعيت هاى سياسى به گفتگوى متقابل و يا نصيحت هاى پى در پى، آنان را به اعتصام و وحدت فرا خواند. اين فراخوان كه بارها نيز از سوى ايشان به دو آيه ى «واعتصموا بحبل اللّه جمعيًا و لا تفرقوا» (آل عمران/ 103) و «اطيعوا اللّه و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم»(انفال/ 46) مستند مى شد در بر گيرنده ى وفاق و عدم منازعه اى بود كه تنها مى توانست پيرامون «حبل اللّه» تحقق يابد. به گفته ى امام خمينى آيه ى اول در بر دارنده ى دو دستور الزامى است، الزام اول جنبه امرى دارد و آن تمسك جستن به «حبل الله» است و الزام دوم بالتبع نهى از تفرقه و جدايى است;[7] نكته مهم در الزام اول آن است كه به عقيده امام خمينى «دستور به اجتماع» يك امر بشرى است و ماهيتى دينى يا غير دينى ندارد، آنچه كه خداوند، فراتر از آن مى طلبد: اعتصام به «حبل اللّه» است.[8 ]در واقع مشخصه اصلى وفاق دينى، صرف اجتماع نيست بلكه ماده و يا محور اجتماع است كه به صراحت امام خمينى در «جهت الهيت مسأله»[9] خلاصه مى شد. اين جهت، همان رمز پيروزى انقلاب است[10] كه باز به گفته ايشان اگر از ميان رود، هم نهضت در تحقق آرمان هاى خود عقيم مى ماند و هم جمع به هم پيوسته يمان به يك منازعه دامنه دار آشفته مى شود. منازعه اى كه به فرموده ى خداوند در آيه ى چهل و ششم از سوره ى انفال: ««اطيعوا اللّه و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم» ناتوانمان مى كند و رنگ و بويمان را نيز مى برد.[11] از اين رو، امام خمينى، از روزهاى اوليه پيروزى انقلاب اسلامى تا آخرين لحظات عمر شريفشان، همواره از منازعه اى كه به مرز فشل كنندگى مى رسيد به نصيحت يا به غيظ به آن خاتمه مى بخشيد و مانع تبديل شدن چنين گسست غير فعالى به يك شكاف فعّال مى شد. ايشان چه در زمان تشكيل دولت موقت كه امام در حكم نخستوزيرى مرحوم مهندس مهدى بازرگان تأكيد نموده بود كه كابينه خود را از تمامى احزاب و جناحهاى سياسى تشكيل دهد و با شوراى انقلاب تشريك مساعى نمايد، و چه در دوره اى كه منافقين به گروهى معاند و برانداز مبدّل شدند و چه به هنگامى كه نيروهاى طرفدار نظريه حكومتى ايشان به اختلافات سياسى متنوعى دامن زدند، اول تلاش مى نمود با رويّه جذب و عدم طرد، حتى منافقين را مجدداً به آغوش ملت باز گرداند و در درجه بعد همه آنها را حول اسلام گرد هم آورد. در ذيل به برخى از بيانات ايشان اشاره مى كنيم.
به مناسبت افتتاح مجلس شوراى اسلامى در مورخ 7 / 3 / 1359 افزودند: «هيچ يك از نهادهاى جمهورى اسلامى خصوصاً مجلس و رئيس جمهورى و دولت براى يكديگر و ديگران كارشكنى نكنند و خود را به طور جدى در خدمت اسلام و كشور در آورند تا خداى متعال آنها را پشتيبانى فرمايد و نداى آسمانى انسان ساز «واعتصموا بحبل اللّه جمعيًا و لا تفرقوا» را در نظر داشته و اطاعت نمايند و از منازعه و تفرقه اجتناب نمايند و به امر آموزنده الهى گوش فرا دهند «و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم» كه دنباله ى آن تنازع، فشل و شكست و رفتن رنگ و بوى و آبروست»[12]
در بعد خارجى نيز، امام خمينى تلاشهاى زيادى به منظور ايجاد وحدت بين مسلمين به انجام رسانيد،[13 ]روش هايى كه ايشان به منظور دستيابى به وحدت اتخاذ كرد، عبارت بود از: 1) آگاهى دادن به مسلمانان درباره اينكه اختلافات ميان آنها سطحى و جزيى است و قرآن مجيد براى همه مقدس و خاتم بودن حضرت محمد(ص) بر همگان آشكار است. 2) ايراد سخنرانى درباره ى اهميت رسيدن به وحدت و در واقع باز يافتن شرافت از دست رفته و شكست دادن استعمار گران و كسب استقلال واقعى، 3) ايجاد جوى برادرانه به منظور بحث و تبادل نظر ميان علماى شيعى و سنى، 4) آشنا ساختن مسلمانان به معناى حقيقى اوليه اشكال مختلف عبادت هاى اسلامى، به ويژه نماز جمعه و حجّ.
امام خمينى سلطنت پهلوى را بزرگترين منكرى مى دانست كه مى بايست بر چيده شود تا بزرگترين معروف يعنى حكومت دينى بر پا و زمينه ساز ساير معروفات الهيه گردد. از اين رو ازاله شرور و اقامه معروفات، مهم ترين غايات نهضت ايشان است كه حتى با برپايى حكومت اسلامى به فرجام خود نزديك نمى شود. در واقع، انقلاب اسلامى در وجه سلبى خود يك منكر را برداشته و در وجه ايجابى خود، معروفى را بنيان نهاده است و اين مقدمه يا اوّل راه است و طىّ كليه منازل، بسته به احياء و تداوم اصل امر به معروف و نهى از منكر است كه بر همگان، اعمّ از مردم و حكومت، واجب به شمار مى آيد. از اين رو يكى از افعال حكومتى امام خمينى در عصر جمهورى اسلامى، امر و نهى سران سه قوه، مسؤولين رده پايين و حتى مردم است و در مقابل نيز از مردم مى خواهد تا از باب «نصيحة ائمة المسلمين» دولتمردان خود را نصيحت و ارشاد نمايد.
سيره و بيان امام خمينى پس از تشكيل حكومت اسلامى در ايران، تا حدودى در عمل به امر به معروف و نهى از منكر متفاوت است، در پاره اى از موارد، امر به معروف و نهى از منكر را تكليفى همگانى مى داند كه هم شامل اقشار مختلف جامعه است[14] و هم دستگاه هاى حكومتى. در پاره اى از موارد آن را بر عهده دائره اى مستقل از دولت مى دانست كه فحشاء و منكرات را از جامعه برچيند.[15] و در برخى از موارد آن مبارزه با منكرات را يكى از وظائف شهربانى شمرده اند.[16] از بيانات متعددى كه ايشان دارند[17] استفاده مى شود كه امر و نهى، وظيفه آحاد ملت و همه اركان دولتى است و مراتبى كه محتاج عمل است، ابتدا بر عهده حكومت است كه در صورت كوتاهى آن، مردم خود موظف به نهى از منكر و جلوگيرى از نفوذ عناصر فاسد و رواج منكرات هستند. با اين همه، با توجه به ذو مراتب بودن امر به معروف و نهى از منكر در روايات و فتاوى امام خمينى در عمل به آيات «فلتكن منكم امة يدعون الى الخير و يهنون عن المنكر» و غير از آن در عصر جمهوريت، انجام مراحل نهائى امر به معروف و نهى از منكر همچون ضرب و جرح و يا كشتن را نيازمند به اذن حاكم اسلامى مى داند.
بايد مسلمان اين طور باشد كه هر كه مى خواهد باشد، خليفه مسلمين، هر كه مى خواهد باشد، اگر ديد پايش را كنار گذاشت، شمشيرش را بكشد كه پايت را راست بگذار.[18]
يكى از جالب ترين رفتار و سيره سياسى امام خمينى در عصر حكومت كه كمتر مورد توجه قرار گرفته است ذكر ايّام الله است كه خود قبلاً در تفسير آيه مباركه «ولقد ارسلنا موسى بأيتانا ان اخرج قومك من الظلمات الى النور و ذكر هم بايام الله»(ابراهيم/ 5) مفاد آن را همانند حضرت موسى بن عمران(ع)، از مأموريت هاى خويش مى دانست، مأموريت اول، همان خروج مردم از ظلمت استبداد به نور آزادى بود كه با وقوع انقلاب اسلامى تحقق يافته بود، دومين مأموريت نيز ياد ايامى بود كه به خدا تعلق داشت، در واقع ياد ايام الله، ياد نقاط عطفى از تاريخ آن خروج است كه تذكر به آن به مثابه زنده نگه داشتن آن حادثه تاريخى «خروج» است.
امر دومى كه فرموده است خداى تبارك و تعالى به حضرت موسى «و ذكر هم بايام الله» اينها را متذكر كن به ايام خدا، همه ايام مال خداست لكن بعضى از ايام يك خصوصيتى دارد كه براى آن خصوصيت يوم الله مى شود. روزى كه پيغمبر اكرم(ص) هجرت كردند به مدينه اين روز ايام الله است.
در ادامه وى با تصريح به فلسفه «ذكر هم بايام الله» مى افزايد: «بايد يادآورى كنيد اين ايام الله را چنانچه كرديد از ياد نبايد برود اين ايام الله; براى اين كه اين ايام اند كه آدم سازند، در اين ايام است كه جوان هاى ما را از عشرتكده ها بيرون مى آورد به ميدان جنگ مى برد. اين ايام الهى هست كه ملت ما را بيدار مى كند و بيدار كرد...[19] قضايايى كه در ايام الله رخ داده است براى تاريخ و انسانها در طول تاريخ آموزنده و بيدار كننده است، حوادث بزرگ تاريخ كه قرآن مجيد هم از بعضى آنها ياد كرده است سرمشقى براى ساختن جامعه ها و اشخاص و جامعه عصر ما كه عصر انقلاب است و در كشور ايران كه كشور انقلاب و شاهد بسيارى از حوادث بزرگ است كه بايد آنها را ايام الله محسوب كنيم.
شايد يكى از رخدادهاى مهمى كه حكومت اسلامى در عصر امام خمينى را تحت الشعاع خود قرار داد آغاز جنگ عراق عليه ايران در 31 شهريورماه 1359 بود. گذشته از اين كه علل و عوامل شروع اين جنگ چه بود؟ و سرانجام آن به كجا انجاميد؟ اين جنگ دنباله انقلاب اسلامى بود كه بسيارى از جنبه هاى انقلاب را تبلور مى بخشيد. آنچه كه در اين جنگ اهميت يافت فرماندهى كل قوا يا رهبرى جنگ توسط امام خمينى بود يعنى همان كسى كه رهبرى انقلاب را تا پيروزى بر عهده داشت و با بهره مندى از آن مكانيسم، به هدايت جنگ پرداخت، جنگ عراق و ايران كه به تدريج در گفته هاى حضرت امام به دفاع مقدس شهرت گرفت داراى مراحلى بود كه رهبرى امام خمينى در كليه اين مراحل، در واقع تداوم همان رهبرى در انقلاب است كه با استفاده از مكانيسم مرجعيت و بهره مندى از سيطره فرهمندى خود، مردم را به بسيج دعوت كرده است، اثبات اينكه «عراق متجاوز است و ما تنها دفاع مى كنيم و انگيزه مان از ادامه جنگ نيز دفاعى بوده و با هدف تنبيه متجاوز، دشمن را در خاكش دنبال مى كنيم» مهم ترين متغيرى است كه امام خمينى همواره آن را به آيات قرآن كريم، مستند و مردم را به استناد چنين آياتى به جنگ عليه دشمن فرا مى خواند، ايشان با اشاره به آيه نهم سوره حجرات «و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما فان بغت احداهما على الاخرى فقاتلوا التى تبغى حتى تفىء الى امر الله فان فاءت فاصلحوا بينهما بالعدل و اقسطوا انَّ الله يحب المقسطين»
مى فرمايد:
مع الاسف در عين حالى كه در قرآن كريم است كه اگر دو طايفه اى از مسلمين با هم اختلاف كردند شما مصالحه بدهيد بين آنها و اگر چنانچه يكى از آنها باغى باشند و طاغى باشند، با او قتال كنيد تا اينكه سر نهد به احكام خدا. كدام يك از كشورهاى اسلامى بررسى كردند در اين كه طاغى و باغى كيست و آن كسى كه هجوم كرده است كيست تا اينكه همه به امر خدا با او مقاتله كنند؟ بر كدام مملكت اسلامى پوشيده است اين معنا كه صدام به ما بغى كرده است و طغيان كرده است و ظلم كرده است و هجوم كرده است، چرا ممالك اسلامى به آيه شريفه اى كه مى فرمايد كه «فقاتلوا التى تبغى حتى تفىء الى الله» چرا عمل نمى كنند؟[20]
بنا به يك پژوهش انجام گرفته،[21] از مجموع 914 عبارت و پاراگراف استخراج شده از سخنان امام خمينى درباره جنگ ايران و عراق، ايشان جهت بسيج مردم در مقابله با تهاجم عراق، در 346 مورد از متغيرهايى استفاده كرده اند كه از جنس درون دينى اند، متغيرهايى كه معمولاً مستند به سيره جنگى پيامبر(ص) و آيات مربوط به جهاد دفاعى مى باشند. با اين همه كاركرد مرجعيت دينى و كاريزماتيك امام خمينى در رهبرى جنگ مذكور بدون عبور از متغيرهاى دنيوى و برون دينى ناممكن بود. در واقع اين مرجعيت براى موفقيت در بسيج و اداره جنگ يكسره از متغيرهاى دينى توشه نگرفته است و با عبور از دنيا و به عبارتى دقيق تر در جوف آن توانسته است كاركرد مثبت خود را نشان دهد، به همين دليل است كه امام خمينى در 568 مورد از 914 مورد فوق الذكر در بسيج توده ها از متغيرهاى برون دينى بهره جسته است.
1 . مثلاً در موضوع حرمت بهرهورى از اعيان نجس به آيه نهم از سوره مائده: «انما الخمر و الميسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشيطان فاجتنبوه» امام خمينى نيز تلاش مى كند كه آيا ضمير فاجتنبوه به شيطان باز مى گردد يا به رجس؟ و در فرض اخير، آيا هر گونه پليدى را در بر مى گيرد يا تنها پليدى شيطانى را؟
2 . امام خمينى، آداب الصلاة، ص 171.
3 . جهت مطالعه بيشتر مراجعه كنيد به: امام و سلوك تفسيرى، سيد عباس صالحى، پژوهش هاى قرآنى، شماره 19 و 20، ص 4 ـ 9.
4 . صحيفه نور، ج 9، ص 206 ـ 207.
5 . همان، ج 3، ص 204 ـ 207.
6 . صحيفه نور، ج 6، ص 276.
7 . صحيفه نور، ج 8، ص 14.
8 . همان، ص 155، 156.
9 . همان.
10 . همان.
11 . همان، ج 12، ص 122.
12 . صحيفه نور، ج 12، ص 122.
13 . امام خمينى همانند پاره اى از مصلحين معاصر كه وحدت سياسى كشورهاى اسلامى را ضرورى دانسته و استقلال سياسى را مقدمه دستيابى به آن مى دانستند ضمن دعوت به اصل نفى سبيل بيگانگان، آنان را چنين به وحدت اسلامى دعوت مى كنند:
«من امروز در حضور نمايندگان محترم كشورهاى اسلامى ياغير اسلامى بايد مطلبى را عرض كنم از پيامبر اكرم(ص) منقول است كه اسلام در ابتدا مظلوم بود و بعد هم مظلوم خواهد بود. من مى خواهم مظلوميت اسلام را بر شما عرض كنم... قرآن و اسلام مهجور و مظلومند براى اين كه مهجوريت قرآن و اسلام به اين است كه مسايل مهم قرآنى و مسايل مهم اسلامى يا به كلى مهجور است و يا بر خلاف آنها بسيارى از دولت هاى اسلامى قيام كردند، از مسايل مهم سياسى قرآن دعوت به وحدت و منع از اختلاف است با تعبيرهاى مختلفى كه در قرآن كريم هست منع تنازع بين مسلمين و سران مسلمين است... «و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم» قرآن كريم اخبار كرده است به اينكه اگر تنازع كنيد فشل مى شويد... فشل شدن از اين بدتر چه كه كشورهاى پهناور اسلامى... در مقابل اسرائيل همه فشل هستند؟ شما فشل را چه مى دانيد؟ جز اين است كه نتواند يك دولتى يا يك ملتى كارى كه بايد انجام بدهد، كارى كه بايد براى حفظ نظام خودش انجام بدهد نتواند انجام بدهد؟! (صحيفه نور، ج 16، ص 37 ـ 38، مورخ 21 / 11 / 1360.)
14 . صحيفه نور، ج 8، ص 147.
15 . همان، ج 5، ص 128.
16 . همان، ج 17، ص 167.
17 . همان، ج 21، ص 192.
18 . همان، ج 7، ص 34.
19 . صحيفه نور، ج 17، ص 11.
20 . صحيفه نور، ج 13، ص 124.
21 . شيوه هاى رهبرى امام خمينى براى بسيج در جنگ عراق و ايران، عمادالدين باقى، مجله حضور، شماره 25، ص 183.